عروسی کردم

ژانویه 14, 2011 at 10:38 ب.ظ. (Uncategorized)

بالاخره منم داماد شدم

پایاپیوند نوشتن دیدگاه

نوامبر 13, 2009 at 7:20 ق.ظ. (Uncategorized)

دیروز خواهر دوست دختر قبلیم رو تو خیابون دیدم. باهم روبوسی کردیم و سوار ماشین کردمش. وقتی از ماشین پیاده شد جای داغی کونشو بو کردم روی صندلی ماشین. اینگار ریده بود تو خودش. چقدر داغ بود و باحال.

پایاپیوند 5 دیدگاه

خونه

ژانویه 12, 2009 at 7:34 ق.ظ. (Uncategorized)

امروز خونه یکی از دوستای دخترم بودم. جوراب پشمی پوشیده بود توی خونه.
بخاریهاش روشن بود و خونه دم داشت.
تنها چجیزی که نیاز داشتم این بود که زیر بقلش عرق کنه و من بلیسمش.
دوست داشتم یه چس بودار بده تا هوای خونه گرمتر شه و من بتونم بو کنمش.
حیف که نشد

پایاپیوند 3 دیدگاه

بوی عرق یک دختر

آگوست 9, 2008 at 7:21 ب.ظ. (Uncategorized)

دختری را دیدم که در  جیم ( باشگاه ) ورزش میکرد. یه دختر خوشگل و بلاند. کمر و باسن او عرق زیادی کرده بود. تنها چیزی که میخواستم در اون لحظه این بود که آن دختر را با همون بدن عرق کرده به تختم ببرم و اورا بو کنم. عرقهایش را لیس بزنم و طعم بدنش را حس کنم

پایاپیوند 18 دیدگاه